معمار سینما ملت
در این پست به ارائه مصاحبه ای از آقای دانشمیر معماری پردیس سینمایی ملت پرداخته ام.
دانشمیر: ممنون که پروژه را قابل دیدید و حاضر شدید به نقد آن بنشینید. از پیش، گزارش معرفی پروژه را دارید و الان میکوشم به کمک پاورپوینت روند شکلگیری و تکمیل پروژه را توضیح دهم و سپس به بررسی آن بنشینیم.
پارک ملت در منطقه سه شهر تهران قرار دارد. علیرغم مساحت نه چندان بزرگ آن، حوزه نفوذ وسیعی دارد و حتی مسافران و مهمانانی که از شهرستانهای دیگر کشور به تهران میآیند دوست دارند سری به این پارک بزنند و دیداری تازه کنند.
تهران استراکچری تاریخی دارد که از شمال به سمت جنوب امتداد دارد و خوشبختانه پارک ملت هم در همین محور واقع شدهاست. حوزه نفوذ تهران از دوبخش شمالی و جنوبی تشکیل شده که ما بخش شمالی را بخش طبیعی و بخش جنوبی را تاریخی و فرهنگی میدانیم. بدنه اصلی فرهنگی تهران در حوزه جنوبی قرار دارد. در واقع ایده اصلی طرح این بود که چگونه میتوانیم تکهای از حوزه فرهنگی جنوب را به دل بخش طبیعی بیاوریم. یا چگونه میشود حوزه طبیعی شمالی را به حوزه فرهنگی بدوزیم.
پارک ملت یک ویژگی دیگر هم دارد. در میانه و لبه دو بخش عمومی و خصوصی واقع شدهاست. این ویژگی در محدوده بین میدان ونک تا چهاراه پارکوی کاملا محسوس است.
جوزانی: مبنای تفکیک خصوصی و عمومی چیست؟
دانشمیر: ببینید، جداره شرقی خیابان ولیعصر در این محدوده خانهها و دفاتر و شرکتهای خصوصی هستند و در جداره غربی آن نهادها و سازمانهای عمومی نشستهاند، مثل صدا و سیما، باشگاه انقلاب، هتل استقلال، بیمارستان و . . . پارک در میانه این دو بخش قراردارد و سایت ما هم در بخش جنوبی آن و در کنار بزرگراه نیایش.
سایتی که به ما پیشنهاد شد، محوطهای پرت و جداافتاده از بقیه فضاهای پارک بود. زمینی آمیبی شکل متروک و رهاشده. سال 82 که وارد پروژه شدیم، بازدیدهای زیادی از محوطه داشتیم و در آنجا ازجمله به کانال آبی برخوردیم با پیچش و چرخشهای زیبا که بخودی خود ایدهای به معمار میداد. کاراکتر زمین جوری بود که حس و حالی خاص به آدم میداد. زمین در اختیار حدود 3 هزار مترمربع بود. با حدود 110 متر طول و 18 تا 45 متر عرض. با زمینهای کناری که در اختیار محوطه قرار میگرفت، کل مساحت به حدود 6 هزار مترمربع رسید. در تحلیل سایت، نمای فضاهای اطراف از داخل سایت چنین بود: در سمت شمال سایت درختان زیبای پارک بود و پس زمینه کوهستان، در شرق بازهم پارک و ساخت و سازها، در غرب انتهای پارک را داشتیم و در جنوب سایت هم دید به شهر تهران. در مجموع لنداسکیپ زیبا و دلنشینی داشتیم.
لوپ کردستان در داخل سایت!
در بررسی و تحلیل سایت متوجه شدیم که رمپ و لوپ بزرگراه کردستان بر روی زمین قرار دارد. موضوع را با کارفرما در میان گذاشتیم و او از ما خواست بیندیشیم و پیشنهادی ارائه کنیم. چند ماهی را به بررسی گزینههای متفاوت گذاشتیم و آلترناتیوی را ارائه نمودیم. طبعا مشاور بزرگراه، شرکت «گذرراه» زیر بار نمیرفت. ما پلی را طراحی نمودیم که به جای رمپ و لوپ سابق از کنار جنوبی سایت حرکت میکرد. با این پیشنهاد حدود 35 هزار مترمربع از اراضی پارک هم آزاد میشد و سایت ما هم دست نخورده باقی میماند. نهایتا، با بررسی تمام خم و پیچها و شعاع گردشها، وقتی درستی و استاندارد بودن پیشنهاد ما پذیرفتهشد، به مشاور مادر هم ابلاغ شد و او طرح را با این گزینه اصلاح و تکمیل نمود. طبعا برای ما هم خیلی خوب شد.
البته گزینه دیگری هم دادهبودیم که از زیر زمین حرکت میکرد که پذیرفتهنشد و درست هم بود پذیرفتهنشود چون میگفتند پیچ زیر زمین بخاطر عدم دید مناسب میتواند خطر آفرین باشد. بگذریم که بزرگراه کردستان هم، به هر دلیلی، امتداد پیدا نکرد و در همین محدوده ختم شد ولی پل و لوپ پیشنهادی ما تایید و اجرا شد و ما توانستیم پروژه را روی همان زمین اجرا کنیم.
کمبود فضای فرهنگی
واقعیت آن است که وقتی زمین در اختیار گذاشته شد، هنوز تصمیم قطعی درباره آن نبود. کارفرما از ما خواسته بود ظرفیت زمین را مطالعه کنیم. ولی این را تاکید میکردند که در منطقه سه تهران فضاهای فرهنگی کم است و نیازها زیاد. در محدوده شمال تهران سینما فرهنگ در خیابان شریعتی بود و سینما آستارا در تجریش و جمعیتی چنین زیاد. در حقیقت برای دو منطقه یک و سه این تعداد فضای فرهنگی بسیار ناکافی بود. بدین ترتیب حدود کار معلوم بود که چند سالن و گالری لازم است و کافه رستوران و بخش اداری و خدمات. حسب شکل زمین، پیشنهاد اول این بود که در اینجا بیش از دو سالن نمیتوان داشت، که کم بود. از طرف دیگر نمیخواستیم ارتفاع بگیریم و منظر عمومی محوطه را بهم بزنیم. میخواستیم خط آسمان پروژه همان خط درختها باشد. نهایتا تصمیم بر این شد دو سالن در طبقه اول باشد و دو سالن در زیر زمین.
از دید عمودی، شیب دو سالنی که در یک تراز قرار میگرفتند، میتوانست به سه صورت باشد: رو به هم و به شکل «وی انگلیسی»، در جهت معکوس هم، و یا به صورت موازی. فکر کردیم که شیب معکوس بهترین گزینه است چون فضای خالی زیر ارتباط شهر و پارک را تامین میکرد و ورودیهای مجموعه را هم میتوانستیم آنجا تعبیه کنیم.
بدین ترتیب این نوع فضابندی سه دسته فضا به ما میدهد: در تراز همکف ورودیها را داریم و بلیطفروشی و کتابفروشی و کافه و بخش اداری، در تراز طبقه اول دو سالن سینما و سالنهای انتظار اختصاصی آنها، در زیر زمین هم دوسالن و سالنهای انتظار آنها و فضاهای خدماتی از قبیل نمازخانه و مهدکودک کوچک و جمعوجور. در تراز بالا، طبقه دوم، رستوران را داریم با سالن و آشپزخانهای مجهز. این رستوران با ارتفاع مناسب خود که مثبت 5/11 متر است و دید بسیار خوبی از شمال به پارک و از جنوب به شهر دارد، موقعیت بسیار مناسبی دارد .
صدای پروژه
مجموعه پروژه حالت معکوس نسبت به بقیه سینماها دارد. سینما ها معمولا از بیرون بسته هستند، شاید بخاطر احاطه شدن در میان ابنیه دیگر، ولی اینجا ما با حجم شفاف روبرو هستیم.
وقتی دیاگرام فضایی تهیه شد و آن را توی سایت گذاشتیم، خط و خطوط مسیرهای حرکت پارک نظر ما را جلب کرد و ما رسیدیم به این تصمیم که این مسیرها را که حس و حال خوبی هم داشتند، به نوعی، وارد خود پروژه کنیم. انگار که رمپهای داخل پروژه امتداد همان مسیرها و حرکتهاست. شما در داخل پروژه، با رمپ، شش متر ارتفاع را که دوطبقه ساختمان است طی میکنید ولی متوجه این تغییر ارتفاع نمیشوید.
در گوشه سایت هم آمدیم آبنمایی را طراحی کردیم که بتوانیم صدای پروژه را هم داشته باشیم؛ صدای پروژه در کنار حجم پروژه و سیرکولاسیون پروژه. ضمن اینکه حالوهوایی هم از «باغ ایرانی» داشتهباشد. درست است که اینجا کوشک در مرکز نیست و آب هم در طول محور جاری نیست، ولی به هرحال مجموعهای از عناصر باغ ایرانی را در گوشهای از پروژه داریم.
در مرحله اجرا، مکانیک خاک نشان داد که خاک دستی است و در برابر رانش مقاوم نیست. پیشنهاد کردند که یا باید خاکبرداری با شیب حدود 50 درصد انجام شود یا باید خاک را مقاومسازی کنیم. اگر شیب میدادیم تعداد زیادی درخت از بین میرفت، پس روش مقاومسازی را انتخاب کردیم و 67 تا شمع پیشبینی و اجرا کردیم.
نکته دیگری که باید اشاره کنم، تطابق فرم سازه با فرم معماری در این پروژه است که سعی کردیم تا آخر حفظ شود. سازه از فونداسیون تا طبقه اول کاملا بتنی است و بعد از آن است که با سازه فلزی سعی کردیم هم بار را کم کنیم و هم انعطاف نما را زیاد کنیم. وقتی بتنریزی تمام شد، علیرغم اینکه اکسپوز کار نشده بود، ولی بد هم نبود. تصمیم گرفتیم همین بتن لخت را نگه داریم. آمدیم برای اینکه دید را گم کنیم و نخراشیده بودن سطح آن تعدیل شود، دادیم حدود دومتر از بدنه بتن را در طول دیوارها چکشی کردند. بدین ترتیب ناصافی بدنه بتن، تا حدودی، گم شد .
دو نکته آخر اینکه، اولا تمام نردهها و بخشهای فلزی این چنینی را خودمان طراحی کردیم، حتی چراغها را، و سفارش ساخت دادیم. همه اینها از ورق آهن سیاه است. اینها را شستیم، سندبلاست کردیم، تو کوره پختیم و شکل دادیم. حتی پنلهای سقف را. شیشههای نما را هم از نوعی انتخاب کردیم که مانع ورود گرما به داخل شود و بدین ترتیب این بنا خاصیت گلخانهای ندارد. برای اجرای این بدنه با «رینرز» بلژیک توافق کردیم و مجموعه را با شیشه فرانسوی و ایرانی در دو جداره اجرا کردیم. در همین بخش هم بالاجبار برخی قطعات را اصلاح کردیم تا به پروژه بخورد .
قاعده و استثنا
باور: به نظرم، این اثر سنتزی است از بهترین دست آوردهای پلسازی و سدسازی، وگرنه این شکل به این سادگی بدست نمیآمد. این جا با جسارت روبرو هستیم؛ جسارت در طراحی. فرم و حجم انعطاف دارند نسبت به طبیعت و محیط، آزداند. این جسارت از کجا میآید؟ جسارت از آزادی میآید، آزادی از قید و بندهای نالازم. الان ماها خیلی در بند و قید هستیم و به ناچار خطوط ما ریجید از آب در میآید، ولی این اثر از هندسه منظم بیرون میزند.
به اعتقاد من، این معماری یک استثنا است که قاعده را اثبات میکند. قاعده یک سینما این هست که کالبدش پاسخگوی نیازها و رفتارها باشد. بلیط را بیرون از در ورودی میخری، فروشنده هم معمولا بداخلاق است. اگر فروشندگی به فلان شرکت خصوصی سپرده شدهباشد برایت پشت چشم هم نازک میکند، یواش حرف میزند و یک بازنشسته به زحمت صدایش را میشنود. با صدای بلند دوباره سئوال میکند و اغلب تحقیر میشود. سینما را با بد اخلاقی و اعتراض شروع میکنی و افه فروشنده را با افه بیشتر پاسخ میدهی .
در سالن انتظار منتظر میمانی. پاپ کورن و نوشابه صرف میکنی. با دوست یا دوستانت توی سالن انتظار قرار میگذاری. کاری نداری بکنی و به دیگران خیره میشوی. گویندهای آغاز فلان فیلم را در فلان سالن اعلام میکند. فیلم را میبینی و درهای خروجی به بیرون باز میشود و اگر ظهر تابستان باشد چشمانت تا مدتی خیره میماند و هوای گرم گلویت را میفشرد، و اگر هوا بارونی و سرد باشد خیس میشوی، یخ میکنی. حال، سالنها میتوانند کنار هم یا روی هم قرار گرفتهباشند با فضاهای بازی و مشغولیات گوناگون. این سینماها میتوانند تمام روزت را پوشش دهند، از این سالن به آن سالن، کمی با عجله. باید از وقت حداکثر استفاده را برد! وقت تنگ است! سینما کارش لنگ است. فیلمها هم اغلب جفنگ است!
اما در کار دانشمیر اتفاق دیگری میافتد که هم میتوان گفت نه کالایی است و نه از بینش و ارزشهای سرمایه پیروی میکند زیرا سرمایهداری با حداکثر سود در مدت زمان کوتاهتر، تمام فضاهای خالی را چه در معماری و چه در شهرسازی پر میکند. اما این مجموعه مانند یک موجود تو داری است که باید کشفش کنی، اشتباه کنی و شاید غافلگیر شوی. همه چیز برملا و آشکار و مستقیم نیست. باید گردش کرد، نگاه کرد و یافت. عجله کار شیطان است. عجله و سرعت زندگی مردمان را به هم ریخته؛ مانند تولید ناخالص ملی!
زندگی است. تفریح است.
این مثل یک شهر است. باید در آن گشت و گوشههایش را سر کشید تا آن را شناخت. من از شهر میلان خوشم نمیآید اما خانمی اهل «سیهنا» که سالها مقیم میلان است تذکر داد شهر میلان مانند یک خانم باوقار است، باید آن را کم کم کشف کنی، و اگر بتوانی و موفق شدی آنگاه مانند من عاشق آن میشوی. عجله داشتم و نتوانستم.
در سینمای دانشمیر باید گشت و یافت. Utile e dilettevole! . مفید و مفرح! اگر شماره سالنها از روی دیوارها برداشته شوند سرگردان میشوی و باید به دنبالش بگردی تا بیابی. و این گشتن و گردش کردن بسیار خوبست. زندگی است. تفریح است. بخشی از یک شهر است اما بخش مفرح آن. بخش اختیارآن نه بخش اجبار آن. اجبار نداری به سرعت بروی و با دوستانت یا تنهایی فلان فیلم را ببینی. اختیار داری چند ساعتی را در این مجموعه بگذرانی و به موقع فلان فیلم را ببینی و همانجا هم در بارهاش گفت و گو کنی .
کانسپت و اندیشه متکی بر سرمایه پشت آن نیست وگرنه این همه فضای خالی برای این همه تفریح و فراغت در آن یافت نمیشد. سرمایهداری هر جای خالی را پر میکند تا از آن مانند یک کالا سود ببرد. کافی است به معماری و به شهر زیبای قرون وسطی بنگریم، می بینیم فضاهای خالی آن در دوران حاکمیت بورژوازی پر شده است. ایوانها، رواقها، ساباتها، درههای درون شهر و خانهها یا روی حصار شهر سوار شده یا جای آن را گرفتهاند، یا به همان شکل یا به شکل تازه. حیاطها، میدانها و غیره تقریبا پر شدهاند و چند برش به نام بولوار و خیابان جا باز کردهاست. وقتی دستشان رسید یک طبقه در بطن گنبد خالی درست کردند و به فروش رساندند و در آن نشستند. یا در شکم خالی کلیسا یک منبع فلزی آب زدند. قانون عرضه و تقاضا و بده بستان است و تقصیر کسی نیست. لابد حلال است و حرامخواری نیست. اصلاحات ارضی جمعیت شهری و نیاز به جا و سرپناه را زیاد کرده. فضای خالی پر باید گردد. شهر مرتفع باید گردد، بافت محله پاره باید گردد.
اما سینما پردیس دانشمیر خلاف جهت رفته، از منظر نظام سرمایه کاری انقلابی کرده، از نظر شخصی کاری جسورانه کرده و دلیلش داشتن احساس و روح آزادی است. کسانی که اسیر قید و بند باشند اثری آزادانه بوجود نمیآورند. از این نظر هم یک استثناست که سیاست شهرداری تهران در شمال ثروتمندش بر اساس سودجویانهترین و خودخواهانهترین تفکر قرار دارد تا جایی که شهر باستانی ری به زبالهدان و شیرآبه و کثافات تهران تبدیل شده. اما اگر قاعده این باشد استثنا هم وجود دارد. در این وسط کارفرمای دانشمیر جزو این استثناها قرار دارد. اما این یکی بر حسب اتفاق بوده یا آگاهی ما نمیدانیم .
اما شکل سیال سینما قرینه نیست و قرینه نبودنش زیباست و آزاد. گرچه از قواعد هندسی پیروی میکند اما آن را برملا نمیکند. اسیر آن باقی نمیماند، موج میزند و این عدم تقارن آن را از یک پروانه یا پاپیون دور میکند. شکل هر پدیدهای هم نتیجه تحمیل شرایط بیرونی است و هم نتیجه پاسخ به نیازها و رفتارهای درونی. کشتی نوح که می بایست در برابر فشار وحشتناک و مصیبت بار طوفان خشم خدای یهود مقاومت کرده، و در ضمن آن همه جفت را برای مدتی در خود زنده نگه میداشت، قرینه بوده، و از شیله پیلههای ظاهری بری بود. یک کالبد که مجبور است ایرودینامیک باشد نیز حتما قرینه است. اما گوندولای ونیزی تقارن ندارد و کار خودش را بسیار سخت کرده. اما از نیازش بوده و تاریخش آن را توجیه میکند. پارو زن از یک طرف پارو میزند اما منتجه حرکت خط راست است زیرا کالبد آن مانند یک موز، کج و یکوری است و یک طرف شکمش کمی برآمدهتر است. شکل دراز آن هم فقط در قسمت وسط روی آب شناور است و دو تا گندولا میتوانند به آسانی سر پیچ کوچههای آبی کانالها بچرخند و از کنار هم رد شوند.
آرایش کرده، نه بزک!
شکل مجموعه سینماها و سالنها و دیگر عملکردهای پردیس نیز متاثر از فضای بیرونی پارک ملت دراز و منعطف است و بالا و پایین میرود و پهن و باریک میشود. با شکافی عمودی که تا آسمان بالا میرود. تنگ واشی را نگاه کنید؛ طبیعت را به درون میآورد. شکم باز و خالی ورودی اش بسیار بجاست که آن هم تداعی شکلی از طبیعت است. میتوانست پر باشد، یا پیلوتی باشد اما هوویت نمی داشت و به چیزی همهجایی تبدیل میشد. به زور خودش را جا نینداخته و در بستر خود راحت قرار گرفتهاست. ظاهر آراسته و بی دردسری دارد. نخواسته به هر قیمتی از آنچه که برایش کفایت میکند زیباتر و جذابتر باشد. آرایش کرده اما بزک نکرده. کاکل درست نکرده، دست به عمل جراحی نزده و چیزی و یا حجمی را فقط برای زیبایی خارجی بوجود نیاوردهاست. شاید دانشمیر به زیبایی برای زیبایی اعتقادی نداشته باشد. این را باید از خود او پرسید که نظرش در باره زیبایی چیست. برش عمودی و ساده سر و تهش از راحتی و سادگی بینشی از جنس معماری مینیمال دارد، که همان قدر که بیرونش ساده و بیشیله پیله هست درونش پر از حرکت و اتفاق است. چهرهاش شفاف است و چیزی پنهان نمیکند. مانند بانکها که تمامش پنهانکاری و حقهبازی است اما ظاهرشان شفاف است، دروغ نمیگوید. اما درون خود سالنهای بسته و صلب را نگه میدارد.
یک سر و گردن بالاتر!
کرمانیان: قبل از این هم، چندین مورد از مجلات و نشریات مختلف تماس داشتند و مایل بودند درباره این پروژه صحبت و نقد داشته باشیم. من رد کردهام چون متاسفانه در ایران در حوزه معماری و شهرسازی، نقد بار منفی دارد. امیدوارم با روالی که شما شروع کردهاید بشود مفهوم درست نقد را جا انداخت.
جوزانی: متاسفانه این واقعیت در حوزه های دیگر هنری هم وجود دارد. در حوزه نمایش هم هست، در سینما هم همینطور.
کرمانیان: شاید علت اصلی این وضعیت این است که نقد در محیطهای آموزشی ما آموزش داده نمیشود. هم نقد کردن و هم نقد شدن. در دانشکدههای معماری ما که نهایتا به روش «کرکسیون» توسط استاد و بدون در معرض نقد قرار گرفتن توسط دیگران آموزش داده میشود، حاصل کار میتواند همین باشد. در طول دوره آموزش، کارهای دانشجو نه توسط همکلاسیهایش نقد میشود و نه توسط استادان دیگر، چه برسد توسط اساتید یا معماران مهمان.
من علاقمند نیستم این پروژه بخصوص را، امروز و در زمان و مکان خاصی که داریم، با دید منفی و رایج در جامعه نقد کنیم. چرا؟ چون اعتقاد دارم این کار نسبت به کل آنچه که حداقل در سی سال گذشته انجام شده، یک سر و گردن بالاتر است. ممکن است در محافل و مجامعی با دید بسیار تخصصیتر در مورد جوانب معماری این پروژه بحث کنیم، یا مسائل فرهنگی و اجتماعی موضوع را بسنجیم، اما نمیتوانیم از شاخص و ممتاز بودن طرح و اجرا به سادگی بگذریم.
جوزانی: این یک واقعیت است که این پروژه کاملا شاخص و قابل بحث است. در تهران، در دهههای اخیر چنین بنایی نداشتیم.
کرمانیان: این بنا یکی از بهترین بناهای معماری معاصر است و بسیاری از مسائلی را که اکثر بناهای ساخته شده در نظر نمیگیرند و با آن هدف معماری را نگاه نمیکنند، این پروژه دیدهاست .
متاسفانه در جامعه ای زندگی میکنیم که آنچه که میبینیم نهایتا جوابگوی عملکردهایش است. ساختمانی خوب تلقی میشود که به عملکردهایش خوب جواب بدهد، در حالی که معماری جهان سالهاست از این مرحله عبور کردهاست. الان باید چیزهای بسیار دیگری را دید. مسائلی که هم برای مخاطب و بهرهبردار و هم حتی برای طراح و خالق اثر نوعی چالش به حساب میآید. من ادعا ندارم تمام معماریها را دیدهام، اما در میان همانهایی که دیدهام یا مطالعه کردهام، این اثر خوشبختانه توانستهاست از روزمرگیها و نگاه صرفا عملکردی به معماری فراتر برود. این بنا از آن دسته کارها نیست که از روی اجبار یا اضطرار و یا فشار مالی و زمانی کارفرما خلق شدهباشد، و به اصطلاح به مسئولیتش عمل کردهباشد. نکته مهم دیگری که درباره این بنا هست، آناست که بنا به شهر احترام میگذارد، کاملا بر اساس محیط خودش شکل میگیرد، با اینکه نیاز داشته در چهار طبقه شکل بگیرد، و به راحتی میتوانست تا ارتفاع زیادی بالا بیاید، این کار را نمیکند، نمیرود تو چشم مردم. خود را به رخ نمیکشد. بخشی از ارتفاع را داخل زمین میرود و خودش را بصورت حداقلی مطرح میکند.
تقارن شیفت شده
چند نکته خاص معماری هم هست: بحث تقارن مطرح میشود. به زعم من، این بنا متقارن است ولی بخاطر شرایط ویژه سایت این تقارن شیفت پیداکردهاست که نه تنها نکتهای منفی نیست، بلکه میتواند امتیاز هم باشد. در مقطع، رمپهای کاملا متقارن دیده میشود و آدمی به یاد ویلاهای «پالادیو» میافتد، و این جالب است که در یک اثر قرن بیست و یکمی تداعی اثری تاریخی و جهانی را داشته باشیم. در ادامه بحث رمپها، نقطه ضعفی که دیده میشود، قطع ارتباط این مسیرها به زیر زمین است. شما از همکف به بالا را با رمپ میروید و فضا را تجربه میکنید، ولی نمیتوانید راحت بروید پایین، مجبورید رمپ را قطع کنید و با پله برقی بروید. به نظرمن شاید اگر قرار نبود رمپها متقارن طراحی شوند، این مسئله هم حل میشد.
من همیشه در خصوص شیشههای رو به جنوب هم مسئله داشتم و از تاثیر منفی آنها بر فضای داخل بیمناک بودم، که البته با توضیح الان دانشمیر مبنی بر نوع شیشههای انتخاب شده و عدم خاصیت گلخانهای آنها، تا حد زیادی جوابم را گرفتم، در حالیکه قبلا فکر میکردم شاید بهتر میبود جداره جنوبی را صلب میگرفت و جداره شمالی را که رو به پارک هست شفاف اختیار میکرد. شاید فکر میکردم که این حرکت، حرکتی صرفا استتیکی و زیبایی شناختی است، الان متوجه شدم طراح میخواسته رابطه فعال فضاهای داخل و افراد را با بیرون و با شهر حفظ کند، که نکته بسیار مهمی است.
موضوع بعدی از دید من، نحوه تمامشدن بنا در دو سمت است. انگار ساختمان برشخورده و یک دفعه قطع شده است. همیشه پیش خودم فکر می کردم شاید بهتر میبود دانشمیر دو سمت بنا را این شکلی تمام نمیکرد و مثلا بخشهایی از ترازهای پایینی تداوم میداشتند و ساختمان بصورت تدریجی رو زمین مینشست. به عبارت دیگر، تمام شدن بنا در جدارههای مختلف، انگار در این بنا رعایت نشده است و از دید من همیشه این موضوع جای سئوال دارد.
حواستان به اطراف نباشد!
جوزانی: جالب است این نکته. شما بر این عقیدهاید که بهتر بود ساختمان در دو سمت خود و به صورت تقریبا ارگانیک تمام میشد. من این اعتقاد را ندارم. این نوع تمامشدن ساختمان، که انگار از دو سمت برش خوردهاست، در حقیقت برای ما نوعی قاب درست میکند، با دو وجه عمودی در دو سمت. این قاببندی به ما میگوید که حواست به اطراف و دامنهها نباشد، هر آنچه که قرار است اتفاق بیفتد در همین قاب و در میان این دو جداره عمودی دو طرف است. به نظر من این خیلی مهم است.
کرمانیان: یادآور میشوم که در بسیاری موارد، فکر میکردم دانشمیر اسیر «معماری برای معماری» شده و به خاطر ایجاد فرمهای بدیع خیلی از مسایل اجتماعی و فرهنگی را نادیده گرفتهاست. امروز با توضیح خود ایشان متوجه شدم که این شکل و حجم بصورت کاملا طبیعی و اندامواره در سایت شکل گرفتهاست. طراح هیچ فرم از پیشساختهای را تحمیل نکردهاست.
به نکته دیگری هم باید اشاره کنم. به زعم من، در این پروژه کیفیت فضایی اصلی پروژه در فضاهای اصلی اتفاق نمیافتد، بلکه در فضاهای جنبی، حرکتی و سیرکولاسیون است که کارکردهای اصلی را شاهدیم. در سالنهای نمایش، که فضاهای اصلی هستند، شاید بخاطر پیچش عمومی پلان ساختمان، انگار که بیننده باید فیلم را با زاویه نسبت به پرده ببیند، که امری آزاردهنده به نظر میرسد. هرچند که در واقع و در سالنها این احساس وجود ندارد و رابطه پرده با صندلیها کاملا عادی است. اما درباره فضاهای اصلی و جنبی، نکته ظریفی که هست، شاید بهتر است اینگونه بیان کنم که با خاطرهای که از درایوینسینما ونک سالهای چهل داریم، آدمی به این صرافت میافتد که اصلا سینما در داخل پارک باشد و آمیخته با آن. موضوع اصلی هم در فضای اصلی قرار میگیرد نه در فضاهای غیر اصلی.
و نکته آخر. مسیرهای داخل پارک، که طراح علاقمندبوده به داخل سرایت کند و ادامه یابد، متاسفانه چنین نشده. آن حرکتها مسیر خود را دارند و داخلیها هم مسیر و خط خود را .
در مجموع، مایلم یک بار دیگر تاکید کنم که این بنا علیرغم تمام کم و کسریهای این چنینی که نقل کردم یا دوستان گفتند، یکی از شاخصترین بناهای سی سال اخیر ایران است و به سادگی از بقیه آثار ساخته شده متمایز میشود.
معماری سوار بر بهرهوری است.
جوزانی: چون معمار نیستم، از زاویهای دیگر به موضوع نگاه میکنم و نگاهم با نگاه دوستان، ممکن است فاصله داشته باشد. با این حال، به عنوان کسی که هنر تدریس میکنم و در عین حال مدیریت اجرایی هنری دارم، از زاویهای دیگر به مسئله میپردازم.
اینهایی که گفتهشد، عموما از دید معماری و مهندسی بود. من هم قبول دارم که با دید معماری، میشود گفت پروژه واقعا جذاب است و چنین پردیسهایی حتی در بسیاری از کشورهای دیگر هم وجود ندارد. اما از دید من مدیر هنری، در فضای به این بزرگی که فقط 4 سالن نمایش دارد، به عنوان پردیس سینمایی، معماری سوار بر بهرهوری است. کالبد بر بهرهوری سوار است. من به پردیس سینمایی میروم که فیلم ببینم. یعنی اول باید فیلم ببینم، بعد گالری را بگردم، بعد تو رستوران بشینم، بعد بروم کافیشاپ یا کتابفروشی. ولی اینجا چنین نیست. فیزیک معماری بنا بر استفادهای که پروژه بر اساس آن طراحی شدهاست، سوار است.
من در مراسم پرزانته افتتاحیه بودم، که متاسفانه خود طراح حضور نداشت، واقعا از اینکه تهران دارای چنین بنا و اثری میشود، خوشحال بودیم، ولی اینکه هدف اصلی بنا نمایش فیلم است نه کارکردهای جنبی، از دید من مسئله مهمی است.
در کنار این نکات، بد نمیدانم به حرف و حدیثهایی هم اشاره کنم که حتما خودتان هم در جریان هستید و برخیها مطرح میکردند شبیه این پروژه قبلا در جایی اجرا شدهاست. از دید من این موضوع اصلا مهم نیست، حتی اگر واقعیت هم داشتهباشد، ولی شاید بد نباشد که شما به این موضوع هم نقطه پایانی بگذارید و با پاسخی ساده موضوع را ببندید. این موضوع، باز هم تاکید میکنم از دید من مهم نیست چون در سایر رشتهها هم این هست. شما میروید موسیقی تازهای را که آهنگسازی شاخص ساخته و برای نخستین بار اجرا میشود، میشنوید و میبینید برخیها میگویند این ترنم یا این لحن موسیقیایی را در فلان اثر فلان آدم قبلا شنیدهاند، یا احساس کردهاند. این موضوع از دید من مهم نیست.
اصالت طرح
دانشمیر: من البته، اگر لازم باشد توضیح میدهم. چون برای ما مهم است. در یک اثر هنری و معماری اوریژینالیتی خیلی مهم است. وقتی اثر از روی کاری دیگر کپی میشود، آن ارزش و اصالت را ندارد. ولی همینجا این نکته را اضافه کنم که پروژه مورد نظر دوستان حدود چهارسال پس از ارائه شدن پروژه ما معرفی شده است. قاعدتا ما نمیتوانستیم از پروژهای الهام بگیریم که 4 سال بعد قرار بود ارائه شود.
کرمانیان: من هم مایلم نکتهای در این باره اضافه کنم. شما اگر این دیاگرامها و تحلیل سایت را به هرکسی نشان دهید، و روند شکلگرفتن فرم و حجم کلی و سپس سالنها و فضاها را بیان کنید، متوجه میشوید چنین بنایی اصلا امکان ندارد از جایی کپی شدهباشد. اگر شما زمینی صاف و راحت داشتید و بنایی را از جایی کپی میکردید و در آن میکاشتید، شاید کمی قابل قبول بود، اما این بنا در این زمین آمیبی شکل با این دیاگرامها و مقاطع اصلا نمیتواند کپی کار دیگران باشد.
جوزانی: درست است. ولی، من به عنوان مدیر هنری، دوست میداشتم در فضایی که حدود ششهزار مترمربع زمین در اختیار دارد و در سه یا چهار تراز ساخته شدهاست، تعداد سالنهای بیشتری میداشتم، مثلا ده سالن. سالنهایی متفاوت که به من امکان میداد با تنوعی از فیلمها برای تنوعی از سلیقهها و خواستها اکران میداشتم. این امر هم به نفع من مدیر بود، هم به نفع تماشاچیها و هم به نفع کل سینما. ولی وقتی فقط چهار سالن دارید، این امتیازها را ندارید.
واقعیت این است که امروزه سینما یک صنعت است نه حتی یک هنر. جنبههای مالی و اقتصادیاش خیلی پررنگ است. به همین دلیل در طراحی مجموعه سینمایی ریزترین مسائل را باید مد نظر قرارداد. حتی همین سینما آزادی هم که در زمینی محدود توانسته چند سالن بسازد، نتوانسته مشکل پرسنل و کارمند را حل کند. بیش از 15 نفر آنجا حقوقبگیر دارد. این اقتصادی نیست. در شرایط کمبود فضاهای فرهنگی، آیا بهتر نبود در این پردیس سالنهای متنوعتر میداشتیم؟ توجه بفرمایید که من از دید معماری به موضوع نگاه نمیکنم. این اثر، انصافا از دید معماری، اثر بسیار شاخص و مهمی است و برای تهران آبرو میآورد، مدیران شهری میتواند آن را به عنوان یکی از کارت ویزیتهای شهر بدانند، اما دغدغه من استفاده هرچه بهتر و بیشتر از فضای در اختیار برای ساختن و داشتن سالنهای بیشتر و متنوعتر است.
فضای خالی هم معماری است!
کرمانیان: نکتهای که اشاره میکنید، فضاهای پر و خالی، و استفاده بهینه از فضا، که شما از دید خودتان بعنوان یک مدیر مطرح کردید، مسئله مبتلابه و مهم معماری هم هست؛ اما با نگرش معمارانه. اتفاقا، در معماری ریشهدار ما این چنین نبود که معماری یعنی فضای پر. فضای خالی هم معماری است و تعریف و جایگاه خود را دارد. در معماری گذشته ما فضاهای خالی و باز و به اصطلاح فضاهای نیمه عمومی یا نیمه بسته، بسیار مهم و رایج بوده است. البته میپذیریم که آن دوره زمان دیگری بود و مسائل خاص خود را داشت. معماری تحت فشار این چنینی پول و گرانی و سرمایه و سرمایهگذاری نبود. ولی باید بپذیریم آن موقع فضاهایی خلق میکردیم که کیفیتهای خیلی بهتری نسبت به فضاهای امروزی دارند. خوشبختانه، کارفرمای دانشمیر این فضاها را برای معمار بوجود آورده که فارغ از حساب سود و زیان بازار و شرایط روز، بتواند معماری کند. این فرصت بزرگی برای ما، شهر و سینما است. من حتی معتقدم که حساب سود و زیان در پروژههای شهری را نمیتوان بصورت کاملا کمی و از منظر قابل دید و روزانه دید. در این شهر پراضطراب و پر اضطرار که انگار همیشه دیر کردهایم، همیشه در شتاب و عجلهایم، اگر این فرصت به ما دادهشود که برویم داخل مجموعه چنین دلباز و متنوع و خود را از بیرون بکنیم و دمی آرامش داشتهباشیم، به نظر من بردهایم. سود و زیان اجتماعی پروژه، به زعم من بسیار مهمتر از حساب و کتاب ریالی است.
جوزانی: آیا شما نمیپذیرید در این اثر معماری بر بهرهوری سوار است؟ شما فضایی را ساختهاید به نام پردیس سینمایی. که باید حداکثر استفاده را میکردید برای نمایش فیلم. ولی بیشتر فضاهایتان کارکرد غیر نمایش فیلم دارند.
باور: همانطور که فرهنگ به معنی انباشت معلومات نیست، سینما هم به معنی انباشت و صندلی نیست. متاسفانه در این جامعه کار به جایی رسیده که تا تکان میخوریم میگویند وقت طلاست! این هم به زعم من، دروغی بزرگ است. وقت اگر در خدمت آرامش و آسایش انسان نباشد، به چه درد میخورد؟
جوزانی: به لحاظ معماری، من همه این حرفها را قبول دارم، ولی از دید اقتصاد سینما، حتما توصیه من این میتوانست باشد که در این زمین حدود 6 هزار مترمربعی، سالنهای متنوعتری میداشتیم.
قرار بود مرکز فرهنگی باشد
دانشمیر: برخی از این مسائل را ماهم واقفیم. برخی نیز جای بحث دارد. ما یک جور میبینیم، شما جور دیگر. دوست دارم، برخی نکات را باز کنم .
ما زمینی داشتیم، که برای ما تعیینکننده بود؛ به شکل آمیب. دوسرش بزرگتر بود و وسطش باریکتر. زمین را به ما معرفی کردند و از ما خواستند مطالعه کنیم چه میتوان آنجا ساخت. ابتدا قرار نبود پردیس سینمایی باشد. این نام و هویت درست دوماه مانده به افتتاح به آن دادهشد. نخست قرار بود مجموعه فرهنگی پارک ملت باشد. شامل چندسالن، گالری و رستوران در تراز بالا. تراز بالا قرار بود دو نیمه داشتهباشد، نصفش رستوران و نصفش برای علوم کودکان. آموزش و علوم کودکان با چند کلاس و کارگاه جمع و جور. فکر کارفرما این بود که مثلا بچهها با اتوبوس میآیند این مجموعه، که در پارک قرار دارد، فیلمی میبینند و چیزی میشنوند و کارگاهی تجربه میکنند و بر میگردند. یک نوع گردش علمی برنامهدار. با همین دیدگاه بود که در طبقه پایین هم آکواریوم بزرگی پیشبینی کردهبودیم که به نوعی تکمیلکننده آن فضای علمی باشد.
هرچه زمان پیش میرفت و پروژه شکل میگرفت، مسائل و مشکلات تازهای رخ مینمود. به گونهای که این برنامه، کمکم عوض شد. مثلا آکواریومی در خیابان شریعتی ساخته شد و برنامه آکواریوم از مجموعه ما حذف شد. کمکم رفتیم روی برنامه ایجاد مرکز علوم. گزارشی تخصصی تهیه کردیم و دادیم به شهرداری. متولی برای بهرهبرداری پیدا نشد. از سوی دیگر فشار فراوانی بود که زود باشید ساختمان را تمام کنید، و من میپرسیدم فونداسیون را بر مبنای کدام بارگذاری بریزم؟! برای کدام کاربری و کدام محاسبه؟ ولی فشار ادامه مییافت که زود باشید. و ما در شرایطی این چنینی، طرح را رو زمین پیاده کردیم و فونداسیون ریختیم، وقتی ساختمان شکل گرفتهبود، در بازدیدی پرسیدند آن بالا چه کاربری دارد؟ داستان شکلگیریاش راگفتیم، گفتند بشود رستوران! بد هم نیست! اینجا رستوران لازم دارد! در حالی که ما میدانستیم اگر قرار باشد چنین رستوران مفصلی داشتهباشیم، پیشبینی پارکینگ از اصلیترین نیازها میتوانست باشد .
بدین ترتیب سرنوشت پروژه آنی شد که میبینید! خیلی چیزها حذف شد. مثلا من برای طبقه منهای یک 30 غرفه نمایش فیلم طراحی کردهبودم. غرفههای تخصصی خصوصی، مثل غرفههای فیلم بازار فیلم؛ مثل موویلا. سالنهایی در بالا برای عموم باشد و پایین برای متخصصین و اهل خبره. یکی میخواهد کارهای هیچکاک را ببیند. آن یکی میخواهد کارهای برسون را مرور کند و الی آخر. همه این فضاها جزء به جزء طراحی شدهبود. واقعا دلم سوخت که چنین فضاهایی ازبین رفت و حذف شد.
جوزانی: بهترین امکان برای خانه فیلم میتوانست باشد.
دانشمیر: لازم نیست ردیف کنم چهها طراحی و پیشبینی شدهبود. ولی حیف شد. در این مجموعه سینمای روباز داشتیم، گرادانی طراحی کرده بودیم با پردهای بر بدنه خود مجموعه، که خود همین گرادان و پرده روی بدنه میتوانست یکی از جاذبههای شهری تهران باشد. نشد. گفتند چمن کنید!
کرمانیان: خود این موضوع میتواند داستان زاده شدن یک ایده و تغییر و تبدیل شدنهای متعدد آن در طول تحققش باشد. به اعتقاد من، این بخش از حرفهای دانشمیر میتواند بخشی از اسناد تاریخ معماری معاصر ایران باشد.
دانشمیر: موضوع فضاهای اصلی پروژه هم در قالب همین بحث است. سعی کرده بودیم عملکردها را بصورت صحیح در تمام فضاها توزیع کنیم. قرار بود سالنهای سینما فضاهای اصلی باشند، ضمن اینکه فضاهای اصلی دیگری هم داشتیم که به همان اندازه مهم بودند. بنابراین سیستم پابلیک مجموعه بار عمدهتر و مهمتری داشت. در طرح اولیه، فضاهای زیر زمینها تخصصیتر بودند و طبقات بالا عمومیتر. مثل سالن فیلم و رستوران و فروشگاه و غیره. . . بماند!
آرشیتکت: کاترین اسپریدونف، رضا دانشمیر