به بهانه انتخاب رشته
تجربیات من از گفتگو ها و شنیده هایم گواه آنست که رشته ی معماری در نزد اکثر دانشجویان سایر رشته های مهندسی در نهایت بیرحمی و کم لطفی؛ به مثابه رشته ای تفننی با محوریت نقاشی و کاردستی تلقی میشود!
متاسفانه ما درجامعه ای زندگی میکنیم که معماری در آن مشهود نیست.
در شهری مانند تهران که بعنوان کلانشهر و پایتخت شناخته میشود نیز معماری (تقریبا) رو به افول است. ساختمانهایی که در تهران ساخته و مصرف میشوند غالبا (و نه بطور مطلق) از ارزشهای معماری تهی اند. بنابراین انسانهایی که در این رشته مشغول به کار یا تحصیل نیستند نمیتوانند رسالت معماری را به عینه درک کنند و نمیتوان انتظار داشت که افرادی فاقد شهود کافی و صحیح پیرامون این رشته بتوانند درمورد آن درست اندیشه کنند.
برخلاف تصور برخی از دوستان که معتقدند معماری روندی بازی گونه دارد و تفکری پشت بند آن نیست, بعنوان دانشجوی این رشته باید بگویم که معماری درکنار هنرمحور بودن, روندی منطقی و عقلانی را برای ترکیب فرم و آفرینش فضا طی میکند که صدالبته این مهم (منطقی و عقلانی بودن) عنصر لاینفک سیر طراحی است. معماری رشته ایست که دانش و هنر را به هم پیوند میزند.
هر فرم و مکانی که طراحی و اجرا میشود, در کنار مقولات صرفا محاسباتی ای که برایش تعریف میشود (مانند اندازه ها و ابعاد یا مسائل ایستایی و سازه ای و ... ) برای آنکه بتواند تاثیری که مدنظر طراح هست را بر مخاطب برجای بگذارد, باید هوشمندانه با بهره گیری از روالهای زیبایی شناختی و منطقی که بر چیدمان فرمها حاکم است طراحی و انگاشته شود.
با توجه به آنچه که گفته شد, صلاح است دانشجویانی که تمایل به ورود به این رشته ی خطیر و پرمسؤلیت را دارند (فارغ از بحث تواناییهای بالقوه یا بالفعل در زمینه رسم وطراحی) تفکر خود را نسبت به این رشته اصلاح و سختیهای آن را درک نمایند.