معماری سنتی زیر ستونهای رومی
در این پست به ارائه کوتاه نوشته ای که توسط خانم مهندس مریم توکلی نوشته شده و در وبسایت انجمن مهرازی بام منتشر شده میپردازم.
این نوشتار دغدغه ی بسیاری از دانشجویان معماری (مانند اینجانب) میباشد.
تصویر1: عکاس نگارنده
این روزها از هر کوچه یا خیابانی که در شهر میگذرید حتما خانه ای با نمای رومی میبینید. این روزها هر آتلیه ی معماری با کارفرمایانی مواجه است که خواستشان طراحی نمای رومی است. این روزها که میگویم منظورم دقیقا همین روزهای نزدیک است؛ دو یا سه سالی که نماهایی با سنگ تراورتن سفید یا کرم مد شده اند. نماهایی که ترکیبی از ستون ها و سرستون ها و نرده ها و دیواره های ابزار خورده ای هستند که نام کلاسیک ،رومی و بعضا انگلیسی- رومی را یدک میکشند.
خانه های سفیدی که خاطره ای از هویت ما را همراه ندارند. هویت که میگویم الزاما آجر و حوض و شمعدانی و تابشبند و پنج دری نیست، روح ساختمان است؛ همان گرمایی که حس مأمن بودن را به خانه هایمان میبخشید. گرمایی که در این آپارتمان های سفید و صیقلی درک نمیشود. اما واقعا جای سوال است که چرا این نماها اینقدر محبوبیت پیدا کرده اند؟
تصویر2
به خاطر رنگشان که سفید است و یادآور کاخ های باشکوه و نماد قدرت؟ به خاطر مصالحشان که سنگ است و گران و نماد ثروت؟ یا به خاطر ستون ها و سرستون های ابزار خورده که ارتفاع ساختمان را بیشتر به رخ میکشند و نماد عظمت اند؟ یا به خاطر اسمشان که از فرنگ می آید و برای ایرانی نماد تمدن و مدرنیته بوده؟
شاید به نظر برسد که در شمردن دلایل بالا بدبینی زیادی در کار بوده، اما واقعیت همینقدر ظاهری و سطحی است. وگرنه کارفرمایی که تقاضای پلان مدرن دارد چرا باید نمای کلاسیک را به ساختمان ببندد؟ یا چرا این نماها اسم کلاسیک را یدک میکشند اما هیچ بویی از تناسبات معروف دوریک و آیونیک که پایه ی معماری کلاسیک یونان و روم بوده است، نبرده اند؟
تصویر3: عدم تناسبات در خانه ای با نمای رومی
تصویر4:عدم تناسبات در خانه ای با نمای رومی
تصویر5: با ساخت سنتوری بر روی این خانه سعی بر اجرای نمای رومی شده.
مساله این است که این خانه ها را گویی برای همسایه ها و فامیل میسازند، چون در این گرانی ساخت و ساز هر انسان دور از گودی نیز متوجه پول خرج شده برای این خانه میشود در صورتی که پلان ها و فضای داخلی در بسیاری از موارد با اشکال و نقص هایی واضح روبروست.
به هرحال از هر سویی که به این ماجرای خردسال نگاه کنیم غم انگیز است. برای معماری این سرزمین با این قدمت و تاریخ و سند و هویت. برای معمارانی که شاید روزی در دانشکده های معماری، آنوقت ها که بوی قرمه سبزی بود و ادعای حفظ میراث، در خلوت هم که شده به این اندیشیده اند که شبیه همه ی آنهایی که وجدان کاری و حرفه ای را فدای پول میکنند، نخواهند بود. برای کارفرمایانی که هزینه ی هنگفتی را برای خانه ای میپردازند که دو یا سه سال دیگر به سرنوشت همه ی خانه های با نمای مد دچار میشوند؛ خانه های آجرنما، خانه های سنگ های مرمر با بندهای شیشه ای، خانه های شیشه ای و سنگ های گرانیت طوسی و ... . خانه هایی که اکنون دیگر "خانه ی من" نیستند، خانه ی عمو و مادربزرگ و دایی من هستند. برای شهر که به زودی از نمای کلاسیک اشباع میشود و همه ی این خانه ها در دلش رسوب خواهند کرد و شاید حتی برای راننده ای که در یک ظهر گرم تابستان از کوچه ای عبور میکند و نور خورشید منعکس شده از یکی از این ساختمان های سفید صیقلی چشمش را میزند.
تصویر6: یک ساختمان تجاری با نمای رومی.
شاید این نوشته به چشم شمای خواننده زیادی احساسی بیاید، اما حرف همین است.که این نماهای کلاسیک رومی همینقدر احساس و روح را به عنوان معمار و شهروند خدشه دار میکنند، چرا که ما کشوری داریم با فرهنگی غنی و تجربه های باشکوهی از معماری. چرا کارفرمای امروز ما برای رسیدن به مطلوب خود باید از معماری یونان و روم الگو بگیرد؟ چرا طراحی با آجر را که از گذشته در خانه های ما حضور داشته نمیپسندد و به مجسمه های سنگی روی می آورد؟ چرا آجر این حس قوی خاک را "افت کلاس" میداند؟ و مهم تر از همه چرا معمار امروز توانایی قانع کردن کارفرمای خود را برای جایگزینی الگوهای ایرانی ندارد؟
مرسی