مهراز

گردآیه ای از مقالات معماری

مهراز

گردآیه ای از مقالات معماری

مهراز

وقتی فضا توسط عناصر شکل دهنده فرم شروع میکند به حبس شدن، محصور شدن، شکل گرفتن و سازماندهی شدن؛ معماری بوجود می آید

FOK Ching

محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات

مصاحبه با هوشنگ سیحون-2

سه شنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۲، ۰۹:۵۵ ب.ظ


قسمت دوم مصاحبه با استاد سیحون در این پست تقدیم حضور میگردد.

اگر بخواهیم بطور خاص صحبت کنیم، تحولات اجتماعی تا چه حد می توانند مؤثر باشند مثلا دورانی که مناسبات  فئودالیتیه حاکم بوده و یا در مرحله سرمایه داری؟  اینها تا چه حد میتوانند در بررسی تاریخ معماری به ما کمک کنند؟

خیلی می توانند کمک کنند.  گفتید مثلا مناسبات فئودالیته.  می دانید که در دوران قئودالیتیه بخصوص در اروپا، هنر در اختیار بزرگان است، یعنی بزرگان به مناسبت قدرت سیاسی، قدرت مالی، قدرت نظامی و قدرت اجتماعی (که وقتی که همه را جمع بکنیم می شود نفوذ اجتماعی بالا) هنرمندان را دور خود جمع می کردند و از آنها به منظور اهداف و کارهائی که داشتند استفاده می کردند.  بنابراین معلوم می شود که هنرمند، مثلا شاعر یا نقاش یا مجسمه ساز و یا ارشیتکت، برای یک هدف و یک شرایط خاصی کار می کرده است.  این فرق می کند با اینکه هنرمند راز دل خود را برای خود بریزد نه در خدمت یک دستگاه دیگری.  یک مثال بزنم:

"مسن"ها، در اروپا همین افراد توانگر سیاسی-اجتماعی بودند و حالا دیگر نیستند.  اینها بدلیل اینکه می خواستند از نظر معنوی و فرهنگی یک موقعیت بالائی در جامعه برای خود تثبیت کنند، انواع مهارت های هنری را دور خود جمع می کردند و حتی پانسیون در اختیار هنرمندان و علماء و اندیشمندان می گذاشتند و زندگیشان را تأمین می کردند که آنها در خدمت آن قدرت ذی نفوذ قرار بگیرند. 

نمونه خیلی بارز آن در دوران رنسانس در ایتالیا و در شهر فلورانس بود که زادگاه رنسانس است.  در آنجا "لورنزو مدیچی" حکمران و "مسن" بود.  وی فرد توانگر و با نفوذی بود و تمایل و علاقه شدیدی به هنرهای متعدد داشت.  لذا یکسری دانشمندان، انسان شناس ها، نقاش ها، مجسمه سازان و آرشیتکت ها را جمع کرده و زندگی شان را تأمین می کرد.  آنها دور هم جمع می شدند و ضمن روابط فرهنگی و داد و ستد فکری، چیزهائی را بوجود می آوردند که برای زمان خودش بوجود آورنده رنسانس شد.  این شیوه تا مدت ها و حتی پس از رنسانس هم ادامه داشت.  حتی وقتی زندگی موتزارت و بتهوون را نگاه می کنیم می بینیم که یک دوک، یک حکمران و یا یک کسی از آنها حمایت می کرده و اینها بخاطر آنها کار می کرده اند. 

در قرن بیستم دیگر هنرمند در خدمت "مسن" یا یک توانگر نیست و خودش کار کرده و در معرض دید اشخاص گذاشته و مستقیما از مردم قضاوت می گیرد.  در حالیکه در آن دوران قضاوت صرفا بین رده توانگر بود، مردم عادی دخالتی نداشتند. 

حال هنرمند برای دل خوش کار می کند و آنرا در نمایشگاه در معرض دید مردم قرار می دهد.  معماری هم همینطور است و از آن حالت سابق در آمده است.  درست است که برای هر کار معماری یک صاحب کار هست، آنروز هم داشت ولی آنروز در یک خط و یک کانال مخصوصی حرکت می کرده و امروز کارهای بزرگ را یک دستگاه ملی یا دولتی می خواهد انجام بدهد، یا به یک ارشیتکت سفارش می دهند و یا به مسابقه می گذارند و لذا امروز یکسری آزادی های خاصی برای هنرمند وجود دارد که در گذشته نبود.

قبلا پرسیدید که آیا برج ایفل که موضوع یک تکنولوژی و تکنیک خاصی است در حیطه معماری هست یا نه؟ بله. برای اینکه در گفتار قبلی گفته بودم که هر چی فضا را اشغال می کند در حیطه اقتدار آرشیتکت است، پس برج ایفل هم از این امر مستثنی نیست. بخصوص که مشاهده می کنیم که برج ایفل دارای قوس ها و حرکت ها و انحنا هائی است که این صد در صد جنبه معماری دارد.  بگذریم از اینکه این قوس ها زائیده یک تکنیک خاص است ولی مالأ یک شکل هنری بوجود می آورند.  توجه داشته باشید که برج ایفل در زمان ساختش یک قدم جلوتر از معماری معاصر خود رفته بود.  اینرا شاید آن زمان خیلی ها قبول نکردند ولی الان آنرا کاملا هضم می کنیم، چرا؟ برای اینکه به آن عادت کرده ایم و جا افتاده است. 

مثال دیگری بزنم و آن مرکز فرهنگی "ژرژ پمپیدو" در شهر پاریس است که در یک محیط و فضائی ساخته شده که ابدا با اطراف خودش سنخیت ندارد و روزی هم که درست شد سر و صدا و جنجال زیادی براه افتاد ولی حالا می بینیم که یواش یواش داره جای خودش را باز می کند و به آن عادت کرده و قبولش می کنند.  البته این اصل در همه جا تحقق پیدا نمی کند. فی المثل در وسط حیاط موزه لوور یک هرم شیشه ای ساخته شده که در حال حاضر ورودی تمام قسمت های موزه از طریق آن انجام می شود.  من به این هرم بعنوان یک پدیده معماری ایرادی ندارم و یک اثری قابل توجه و قابل قبولی است ولی ایراد من (که خیلی ها نیز همین نظر را دارند) اینست که آنرا در وسط یک فضای باستانی و باستان شناسی ساخته اند.  ممکن است سالهای سال بگذرد و مردم به آن عادت کنند ولی اشکال کار در اینست که موزه لوور خودش یک اثر باستانی و قدیمی معماری محسوب می شود.  حتی اگر از موضع باستان شناسان صحبت کنیم آنها نیز علاقه مندند که آن اثر باستانی را در فضا و جو خویش ببینند و معتقدند که این هرم به فضای موزه لطمه زده است.

نمونه دیگر آن ساختمان اپرای پاریس است که توسط "شارل گارنیه" برای زمان خاص خودش ساخته شد.  معماری این بنا تحت تأثیر شرایط و فضای موجود آنروز جامعه بوده است.  تمام تزئینات، نقاشی ها و ختی نقاشی هائی که  روی سقف آن قبلا بود با معماری دوران خودش هماهنگی داشت.  در زمان ژنرال دوگل (رئیس جمهور فقید فرانسه) وزیر فرهنگ وقت فرانسه تصمیم گرفت نقاشی سقف اپرا را عوض کرده و شاگال روی آن نقاشی کند و همین کار را کردند.  فاصله بین شاگال و شارل گارنیه یک قرن است و هیچ تطابقی با همدیگر ندارند و لذا تبدیل به یک وصله ناجور شده است. 

اپرا در یک منطقه مهم پاریس واقع شده و همه اجزاء داخل و خارج آنرا همه می شناسند.  تغییر نقاشی سقف آن تداخل در کار باستانی بود.  این نمونه ها را از این جهت گفتم که تفاوت بین ایفل و مرکز ژرژ پمپیدو با هرم لوور و نقاشی اپرا مشخص شود.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۹/۲۶
فردین طهماسبی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی